تخفیف!

برباد رفته

نویسنده: مار گات میچل

مترجم:فریبا امیری

ناشر :نیک فرجام

نوع کتاب:دوجلدی رقعی

نوع جلد: گالینگور

نوبت چاپ: اول1400

تعداد صفحات: 1178ص

وزن:1350g

موضوع: رمان/داستان های امریکایی_قرن بیستم

159,000 تومان

ناموجود

دسته: برچسب:

درباره نویسنده

کتاب برباد رفته

خلاصه رمان بر باد رفته اثر مارگارت میچل

خلاصه رمان بر باد رفته
خلاصه رمان بر باد رفته

معرفی و نقد کتاب بر باد رفته | خلاصه ای از کتاب | شخصیت های اصلی | جملات زیبا | درباره نویسنده

کتاب بر باد رفته (Gone with the Wind) نوشته خانم مارگارت میچل، نویسنده آمریکایی و یکی از مشهورترین رمان های عاشقانه تاریخ ادبیات جهان است که اولین بار در سال 1936 به چاپ رسید و تا به امروز بیش از 30 میلیون نسخه از آن در سراسر دنیا به فروش رسیده است.

رمان بر باد رفته از همان ابتدا با استقبال زیادی از سوی خوانندگان روبرو و طی سال های 1936 و 1937 به عنوان پر فروش ترین رمان آمریکایی شناخته شد. طی یک نظرسنجی در سال 2014 نیز مشخص شد این کتاب دومین اثر مورد علاقه خوانندگان آمریکایی بعد از کتاب مقدس می

معرفی و نقد کتاب بر باد رفته

کتاب بر باد رفته داستان زندگی عاشقانه و پر فراز و نشیب یک دختر زیبای جنوبی به نام اسکارلت را روایت می کند که در شرایط نابسامان جامعه و جنگ های داخلی توانست روی پای خود بایستد و کسب و کار خودش را راه بیندازد. او در زندگی خصوصی اش سه بار ازدواج می کند، با چالش های عاشقانه متعدد روبرو می شود و روابط نا موفقی را تجربه می کند در حالی که تا پایان کتاب بار یک عشق شکست خورده روی قلبش سنگینی می کند.

در این کتاب تصور جامعه جنوب از جنگ به خوبی بیان شده و نمونه بارز آن اشلی و نا امیدی هایش پس از جنگ می باشد که نمی تواند با شرایط آن زمان کنار بیاید و در مقابل آن افراد فرصت طلب و امروزی همچون رت باتلر قرار دارند که از جنگ به عنوان فرصتی برای افزودن سرمایه و ثروت خود بهره برده و خود را به خوبی با شرایط متفاوت جامعه پس از جنگ سازگار می کنند.

رمان بر باد رفته تنها کتاب است که خانم میچل در طول زندگی اش منتشر کرده است. این داستان زیبا الهام بخش آثار متعددی بوده که از معروف ترین آن ها می توان به فیلم بر باد رفته در سال 1939 با بازی کلارک گیبل و ویوین لی اشاره کرد، این اثر توانست جایزه اسکار بهترین فیلم را از آن خود کند.

خلاصه ای از کتاب بر باد رفته

بهار سال 1861 است و اسکارلت اوهارا دختر ناز پرورده و زیبای جنوبی در مزرعه بزرگ تارا در جورجیا زندگی می کند. او خواستگاران زیادی دارد اما عاشق اشلی ویلکز که از نجیب زادگان جنوبی می باشد است.

اسکارلت با شنیدن خبر نامزدی اشلی با دختر ساده و نحیفی به نام ملانی همیلتون به شدت شوکه می شود و روز بعد به مزرعه ویلکز می رود تا از عشقش به اشلی بگوید. اشلی در جواب عشق اسکارلت، اعتراف می کند که او نیز آرزوی ازدواج با اسکارلت را داشته اما آن ها به دو دنیای متفاوت تعلق دارند در حالی که روحیه ملانی شباهت زیادی به اشلی دارد.

ماجراجوی پر حاشیه و بی پروایی که رت باتلر نام دارد شاهد این صحنه است و به اسکارلت می گوید که مانند یک خانم رفتار نکرده است.

جنگ داخلی آغاز می شود و بعد از مدتی چارلز همیلتون (برادر ترسو و کسل کننده ملانی) از اسکارلت خواستگاری می کند. اسکارلت به امید انتقام و شکستن قلب اشلی این درخواست را قبول کرده و با چارلز ازدواج می کند.

بعد از مدتی چارلز به ارتش می پیوندد و در جنگ به دلیل ابتلا به سرخک از دنیا می رود در حالی که اسکارلت از او باردار شده است. اسکارلت که بعد از به دنیا آوردن پسرش روحیه بدی پیدا می کند و از همه چیز ناراضی است به آتلانتا سفر می کند تا در کنار ملانی و خاله اش زندگی کند.

شهر شلوغ با خلق و خوی اسکارلت سازگار است و ملاقات های او و رت باتلر آغاز می شود. رت صراحت لحن زیادی دارد و گاهی با صحبت های تمسخرآمیزش باعث رنجش اسکارلت می شود اما در عین حال او را تشویق می کند تا محدودیت های سنتی بیوه زن های جنوبی را بشکند و خود را آزاد کند.

با ادامه جنگ و فرا رسیدن قحطی و کمبود غذا، اسکارلت و ملانی نگران اشلی هستند که در نهایت در جنگ اسیر می شود.

بعد از حمله ارتش یانکی ها به آتلانتا، اسکارلت که بسیار نا امید شده تصمیم می گیرد به تارا برگردد اما به خاطر قولی که به اشلی داده کنار ملانی می ماند تا فرزندش به دنیا بیاید.

شبی که یانکی ها آتلانتا را به اشغال خود در آورده و آن را به آتش می کشند ملانی پسرش بو را به دنیا می آورد. رت به اسکارلت و ملانی کمک می کند تا از دست یانکی ها فرار کنند اما بعد از خارج شدن از آتلانتا، آن ها را رها کرده و به ارتش کنفدراسیون می پیوندد.

اسکارلت و ملانی مسیر جنگلی طولانی و خطرناک را با گاری طی کرده و خودشان را به تارا می رسانند.

اسکارلت بعد از ورود به خانه پدری اش متوجه می شود مادرش از دنیا رفته و پدرش حافظه اش را از دست داده است، ارتش یانکی ها نیز مزارع آن ها را غارت کرده اند.

اسکارلت که از این وضعیت بسیار عصبانی شده همان جا به خودش قول می دهد دیگر هرگز گرسنه نماند و به بازسازی تارا می پردازد. رابطه ملانی و اسکارلت پس از کشتن یک سارق یانکی که قصد حمله به ملانی را دارد نزدیک تر می شود.

جنگ به پایان می رسد و سربازان در بند از جمله اشلی به خانه های خود بر می گردند …

پس از مدتی خبر وحشتناک افزایش مالیات مزرعه، اسکارلت را شوکه می کند. در واقع جوناس ویلکرسون کارگر سابق تارا که حالا برای خودش اسم و رسمی به پا کرده بود می خواهد با این ترفند خانواده اسکارلت را از مزارع خود بیرون کرده و تارا را به چنگ بیاورد.

اسکارلت که از این مسئله بسیار ناراحت است به آتلانتا می رود تا شاید رت باتلر را اغوا کرده و سیصد دلار از او بگیرد اما رت که با احتکار مواد غذایی در طول جنگ ثروت زیادی برای خودش دست و پا کرده به دلیل کلاه برداری در زندان به سر می برد و نمی تواند به اسکارلت کمک کند.

در این حین اسکارلت با فرانک کندی، نامزد خواهرش که صاحب یک فروشگاه است روبرو شده و از آن جا که مصمم است تارا را نجات دهد به خواهرش خیانت و با فرانک ازدواج می کند تا مالیات تارا را بپردازد.

بعد از مدت کوتاهی رت از زندان آزاد می شود، او اسکارلت را به خاطر ازدواج با فرانک سرزنش می کند اما مقدار زیادی پول به اسکارلت قرض می دهد تا کارگاه چوب بری اش را راه اندازی کند.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “برباد رفته”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *