وبلاگ

چگونه کتاب بنویسیم؛ قدم به قدم تا نویسندگی

چگونه کتاب بنویسیم 1904949494

چگونه کتاب بنویسیم؟ باید بپذیریم هیچکس نویسنده به دنیا نمی‌آید و شکست‌های پی‌ در پی، مقدمه‌ی پیروزی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان بزرگ دنیا بوده است، از جمله جک لندن که نخستین تلاش‌هایش در نویسندگی حرفه‌ای با شکست مواجه شد، اما سرانجام، نام او به عنوان یکی از نخستین نویسندگان آمریکایی در تاریخ ثبت شد که از راه نوشتن به ثروت زیادی دست یافت. همینطور می‌توان از پابلو پیکاسو، نقاش معروف اسپانیایی، نام برد که با تمرین و کپی‌برداری از آثار بزرگان در نوجوانی پا به دنیای هنر گذاشت. در پاسخ به سوال چگونه کتاب بنویسیم با سه روش نوشتن کتاب، رمان، کتاب غیرداستانی و کتاب تخیلی آشنا می‌شوید تا به پشتوانه تمرین، نوشتن کتاب را تجربه کنید.

چگونه کتاب بنویسیم

هر کسی که داستانی برای گفتن داشته باشد، می‌تواند کتاب بنویسد، خواه برای لذت خودش، خواه برای انتشار، که به این وسیله در دسترس همگان قرار بگیرد (و صد البته به فروش هم برسد). اگر شما جزو آن دسته از افراد هستید که هنگام استراحت در پارک یا خواندنِ رمان‌های مورد علاقه‌تان، شروع به خیال‌بافی می‌کنید، بهتر است به داستان‌ نوشتن فکر کنید. اگرچه نوشتن کتاب شاید کار سختی به نظر آید، اما شما از پس آن برمی‌آیید. این مقاله نکات مفیدی را درباره‌ی نوشتن کتاب ارائه می‌کند. کافی است حوصله به خرج دهید و فقط به موضوعاتی فکر کنید که مردم به خواندن آنها تمایل دارند. با دوستان خود مشورت کنید تا شاید با الهام از آنها، ایده‌های شگفت‌آوری برای داستان‌نویسی به ذهن‌تان برسد!

روش اول: گام‌های نخست در نوشتن کتاب

گام اول: یک دفتر یادداشت بخرید

شاید هم چند تا! احتمالا ترجیح می‌دهید داستان‌تان را با کامپیوتر تایپ کنید، اما وقتی ایده‌ای به ذهن‌تان می‌رسد، شاید در آن لحظه، به کامپیوتر دسترسی نداشته باشید. بنابراین، بهترین کار این است که به روش سنتی عمل کنید و هر جا که می‌روید قلم و دفتر همراهتان باشد. علاوه بر این، نویسندگان بسیاری به رابطه‌ی بین ذهن، دست و حرکت قلم روی کاغذ، ایمان دارند. پس با این اوصاف، پیش از کنار گذاشتن این ابزار سنتی و جادوی آن در تجربه‌ی نویسندگی، حداقل یک بار آن را امتحان کنید.

  1. یک دفتر یادداشت با جلد چرمی یا ورق‌های مقوایی، مسلما محکم و بادوام است و جا و وزن قابل‌توجهی از کوله‌پشتی یا کیف شما را هم به خود اختصاص می‌دهد، در حالی که یک دفتر یادداشت فنری شاید آنقدر محکم نباشد، اما سبک است و باز نگه داشتن آن آسان است، از همه مهم‌تر، اگر نوشته‌ها به نظرتان بد بیاید، کندن یک برگ از دفتر یادداشت فنری کار راحتی است!
  2. فنری بودن یا نبودن دفتر یادداشت به کنار، بهتر است به جای کاغذ خط‌‌دار از کاغذ شطرنجی استفاده کنید، چون ممکن است حین فکر کردن به موضوع، طرح‌ و نقش‌هایی به ذهنتان برسد که مایل باشید آنها را به داستان بیافزایید. همچنین، کاغذ شطرنجی ابزار مفیدی برای فاصله‌گذاری میان پاراگراف‌ها و ترسیم خطوط کلی است.

گام دوم: استارت فکر کردن را بزنید

حالا که دفتر و قلم در دست شما است، وقت آن است که شاخ غولِ نوشتن را بشکنید. چند صفحه نخست را به نوشتن ایده‌های داستان، اختصاص دهید. وقتی حس کردید ایده‌های کافی را نوشته‌اید، آنها را دو بار مرور کنید. سپس، ایده‌هایتان را با چند نفر در میان بگذارید و از نظرات آنها مطلع شوید. بهترین ایده را انتخاب کنید و مطمئن شوید موضوع منتخب شما به تازگی توسط نویسندگان دیگر چاپ نشده باشد. حالا، چند روزی صبر کنید. برای اطمینان مجدد، ایده‌ها را دوباره بررسی کنید و به مرحله‌ی بعد بروید.

گام سوم: شرح مختصر داستان را بنویسید

نکات مهم درباره‌ی شخصیت‌های داستان، مکان‌ها و به طور خلاصه، تمام جزئیات کوچکی که یک داستان طولانی را شکل می‌دهد، بنویسید. نوشتن شرح مختصر، مزایای بسیاری دارد، از جمله:

  1. هنگام شرح مختصر بخش‌های مختلف داستان، ممکن است ایده‌های جدیدی به ذهن‌تان برسد (آنها را بنویسید!).
  2. چیزی از شرح مختصر داستان به هدر نمی‌رود. برای نمونه، شاید حتی شخصیتی را توصیف کنید که هرگز در داستان حضور مستقیم ندارد، اما شخصیت‌های دیگر داستان را تحت تأثیر قرار می‌‌دهد.

گام چهارم: تمام شخصیت‌هایی را که معنای خاصی در داستان دارند در یک جدول یا نمودار بنویسید

از دفتر یادداشت خود برای افزودن به جزئیات شخصیت‌ها در جدول، استفاده کنید. حتی برای چند شخصیت مهم، یک شرح مختصر بنویسید. این کار به شما کمک می‌کند آنها را تجسم ‌کنید و بیشتر به آنها فکر کنید، حتی درباره‌ی شخصیت خودتان هم بیشتر می‌آموزید.

  • هر زمان ایده‌های آنی به ذهن‌تان نرسید، همیشه می‌توانید به این جدول رجوع کنید.

گام پنجم: رئوس مطالب را تهیه کنید

  1. رئوس مطالب به تعریف آرک یا قوس داستانی کمک می‌کند. آرک داستانی شامل اجزائی می‌شود نظیر: مقدمه‌‌‌، طرح داستان (یا پیرنگ)، شخصیت‌ها، پرداخت صحنه‌های منتهی به کشمکش‌های بزرگ یا نقطه‌ی اوج داستان، نتیجه‌‌ی نهایی و پایان داستان.
  2. معرفی داستان بسته به اینکه شما چه کسی هستید، می‌تواند سخت‌ترین بخش کار باشد. بهترین کار این است که تا جای ممکن، این کار را به اختصار انجام دهید. برای مثال، بگویید: «می‌خواهم یک رمان معمایی بنویسم و طرفدار جنگ جهانی دوم هستم» و آن را اینگونه بنویسید: معمایی، جنگ جهانی دوم. خوبی این کار این است که صرفا با اختصار آن دو جمله، به دو حیطه‌ی وسیع اشاره و فورا حوزه‌ی احتمالات را محدود می‌کنید. حالا، دست کم، دوره‌ی زمانی و تمرکز داستان، روشن شده است. ماجرای مرموزی در دوران جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده است. سعی کنید روی این موضوع بیشتر تمرکز کنید.
    • آیا موضوعِ داستان، شخصی است یا کلی؟ موضوعِ جنگ جهانی دوم قطعا می‌تواند هر دوی اینها را در بربگیرد. اما بهتر است بگویید موضوع داستان، شخصی است. داستانِ یک سرباز است.
    • داستان چه زمانی اتفاق می‌افتد؟ اگر داستانِ یک سرباز جنگ جهانی دوم باشد، واضح است که زمان وقوع داستان، جنگ جهانی دوم است. این یکی از تصمیماتی است که فورا با آن مواجه می‌شوید. بگویید که در واقع، داستان در زمان حال اتفاق می‌افتد، چیزی که منجر به سوال بعدی می‌شود: «چطور حال؟» در ادامه، سناریوی اولیه را مطرح کنید: شخصیت‌ اصلی داستان دفتر خاطراتی پیدا می‌کند. این دفتر خاطرات پدربزرگ او و مربوط به دوران جنگ جهانی دوم است. اینجا یک حقیقت فاش می‌شود. پدربزرگ هرگز از جنگ بازنگشته است، اما هیچکس نمی‌داند چه اتفاقی افتاده است. شاید قهرمان داستان شما بتواند در این دفتر خاطرات جواب را پیدا کند.
    • حالا درست از ابتدای کار به برخی از سوالات کلیدی جواب داده‌اید. چه کسی؟ قهرمان داستان، چه زمانی؟ گذشته و حال، چه چیزی؟ دفتر خاطرات، و معمای یک فرد گمشده. اما هنوز جواب «چرا» را نمی‌دانید. این یکی از چیزهایی است که باید کشف کنید. چگونه؟ برای پیدا کردن جواب، باید سوالاتی را از خودتان بپرسید.

چگونه کتاب بنویسیم 494949079

  1. شخصیت‌های داستان را پرداخت کنید. با شخصیت‌هایی که در مقدمه معرفی کرده‌اید، شروع کنید. در این مثال، دو شخصیت معرفی شده‌اند: مرد جوان و پدربزرگش. شما می‌توانید خصوصیات هر دوی این شخصیت‌ها را صرفا از طریق فضاسازی مشخص کنید و در جریان داستان، شخصیت‌های جدید را معرفی کنید. پدربزرگ قطعا صاحب خانواده‌ای بوده است، پس حتما مادربزرگ وارد صحنه‌ی داستان خواهد شد. صحبت از دو نسل است، نسل پدربزرگ و مرد جوان، بنابراین، والدین مرد جوان که پسر یا دختر پدربزرگ هستند هم از دیگر شخصیت‌های داستان خواهند بود. می‌بینید که به همین راحتی می‌توان شخصیت‌ها را وارد صحنه‌ی داستان کرد.
  2. به همین منوال ادامه دهید و از یک شخصیت، شخصیت‌های دیگری را که با او در تعامل هستند، وارد داستان کنید. طولی نخواهد کشید که شخصیت‌های متعدد و روابط میان آنها را خلق کرده‌اید. این اتفاق خوشایندی است، به ویژه اگر رمان از نوع معمایی باشد. در داستان، به شخصیت‌های فدایی مانند «پیراهن قرمزها»ی سریال تلویزیونی «پیشتازان فضا» هم نیاز دارید. «پیراهن قرمزها» شخصیت‌های فدایی در این سناریو هستند که بلافاصله پس از ورود به داستان، می‌میرند.
  3. در فرایند پرداخت شخصیت‌ها، احتمالا سوالاتی را از خودتان می‌پرسید که همان سوالات را خواننده به زودی از خود می‌پرسد: «بعد چه اتفاقی می‌افتد؟» از این سوالات برای پیشبرد داستان استفاده کنید. در این داستان، مرد جوان می‌خواهد پدربزرگش را پیدا کند. از آنجا که تنها سرنخ او، آن دفتر خاطرات قدیمی است، پس، او با اشتیاق دفتر خاطرات را می‌خواند و پی می‌برد چه اتفاقی برای پدربزرگش افتاد که او و همسر باردارش (مادربزرگ) را وادار کرد از شهر کوچکی در کنتاکی راهی سواحل نورماندی شوند و سرانجام، خودش پشت خطوط دشمن مجروح شود. تمام اینها را پدربزرگ در دفتر خاطراتش نوشته است. او هرگز به خانه نمی‌رسد. با دانستن این اطلاعات، خواهید دید پرسش‌ها و الگویی در ذهن شما نقش می‌بندد:
    • وقایع هم در زمان «حال» و هم در دوران جنگ جهانی دوم رخ می‌دهند. هنگامی که دفتر خاطرات نوشته می‌شود، سال ۱۹۴۴ است و هنگامی که نوه، آن دفتر خاطرات را پیدا می‌کند، زمان حال است.
    • برای افزودن کنش به داستان، مرد جوان باید کاری کند. از آنجا که پدربزرگ به خانه برنمی‌گردد، مرد جوان را به آلمان بفرستید تا او را، زنده یا مرده، پیدا کند.
    • مادربزرگ کجای این داستان است؟
  4. فرایند ایجاد آرک داستانی را ادامه دهید، اما در این نقطه، حتی می‌توانید پایان موقتی را برای داستان حدس بزنید: مرد جوان پی می‌برد چرا پدربزرگش به خانه بازنگشت و چگونه دفتر خاطراتش به خانه رسید. از این جا به بعد، تمام کاری که باید انجام دهید این است که در وسط داستان، همه چیز را بنویسید.
  5. «خط زمانی» چکیده‌ی داستان را رسم کنید (خط زمانی نمایش فهرستی از وقایع داستان به ترتیب زمانی است). حالا که چکیده‌ی داستان را نوشته‌اید (البته کاملا مختصر و مفید)، آن را در قالب خط زمانی رسم کنید و نقطه‌ی عطف سرگذشت هر شخصیت را در خط زمانی خودش، قرار دهید. گاهی نقطه‌ی عطف سرگذشت چند شخصیت با هم در یک تاریخ، تلاقی می‌کند و گاهی چند شخصیت همگی از خط زمانی، محو می‌شوند. این وقایع را با ترسیم خطوط نشان دهید. اگر رشته افکارتان پاره شد، می‌توانید از خط زمانی برای مرور کل داستان استفاده کنید.

گام ششم: بی‌رحمانه ویرایش کنید

اگر طرح داستان به جایی نمی‌رسد و کاری هم از دست شما برنمی‌آید، به آخرین جای داستان برگردید که منطقی به نظر می‌رسید و از آنجا برای ادامه‌ی داستان، به ایده‌های جدید فکر کنید. ضرورتی ندارد برای پیشبرد داستان، دقیقا به هر آنچه از پیش در خلاصه‌ی داستان گفته‌اید، عمل کنید. گاهی اوقات، برای ادامه‌ی داستان به ایده‌های جدید نیاز پیدا می‌کنید. هر جای این فرایند که باشید، قریحه‌ی نویسندگی‌تان شما را به هر جا که بخواهد می‌برد. پس آن را دنبال کنید، چون این کار، بخشی از لذت نوشتن است.

روش دوم: چگونه داستان بنویسیم

گام اول: نام هر فصل کتاب را بنویسید و برای محتویات هر بخش تصمیم بگیرید

با این کار همیشه می‌دانید داستان هر بخش به کجا ختم می‌شود. نوشتن درباره‌ی شخصیت‌ها هم، در آغاز کار می‌تواند تا انتهای مسیر مفید باشد.

گام دوم: عناصر یک رمان خوب را بشناسید

اگر می‌خواهید نویسنده‌ی موفقی باشید، درباره‌ی انتخاب نویسندگی به عنوان یک رشته‌ی دانشگاهی خوب فکر کنید (مگر اینکه انتخاب‌تان را کرده باشید و الان دانشجوی این رشته باشید)، در غیر این صورت، ادبیات را انتخاب کنید. پیش از نوشتن، باید یاد بگیرید چگونه با روشن‌بینی و نگاه منتقدانه بخوانید. ساختار جمله، تمایز شخصیت‌ها، شکل‌گیری طرح داستانی (پیرنگ) و پرداخت شخصیت‌ها زمانی به درستی انجام می‌شود که منتقدانه خواندن را پیش از نوشتن، آموخته باشید.

  1. صحنه: صحنه از عناصر داستانی است که شامل زمان، مکان و شرایطی می‌شود که داستان در آن اتفاق می‌افتد. البته، شما به توصیف کامل صحنه نیاز ندارید. شما نیز مانند یک نقاش، اثری را خلق می‌کنید که در ذهن هر خواننده، تصویری متفاوت از خود به جا می‌گذارد.
    • برای نمونه: ماریا از شیب تند اطراف قصر پایین رفت. هنوز دور نشده بود که یکی از پیشخدمت‌های پدرش جلوی او را گرفت و گفت: «شاه فردیناند می‌خواهد شما را ببیند». این قسمت کوتاه، گویای آن است که ماریا احتمالا دختر جوانی است که در یک قصر زندگی می‌کند. این به خواننده سرنخی می‌دهد که شاید داستان در قرون وسطی اتفاق می‌افتد. ماریا نیز یک نام لاتین است که می‌تواند گویای محل زندگی او باشد و «شاه فردیناند» هم که یک سرنخ درست و حسابی است! در واقع، همسر شاه فردیناند، ایزابلای یکم کاستیا، سفرهای اکتشافی کریستف کلمب به دنیای جدید را در سال ۱۴۹۲ بعد از میلاد، تأیید و حمایت کرد، بنابراین داستان حول و حوش همان دوران اتفاق می‌افتد.
  2. شخصیت‌ها: هر داستانی شخصیت‌های اصلی و فرعی دارد. مهم است که شخصیت‌های داستان شما جذاب باشند و به درستی معرفی شوند. معرفی صحنه و شخصیت‌ها، مقدمه‌چینی نام دارد.
    • کتاب‌ها انواع مختلفی از شخصیت‌ها را شامل می‌شوند. قهرمان اصلی (پروتاگونیست) معمولا شخصیت اصلی و کسی است که داستان، او را دنبال می‌کند. برای هر شخصیت اصلی، معمولا یک ضدقهرمان (آنتاگونیست) وجود دارد، شخصیتی که برای پیشبرد داستان، کشمکش و بحران ایجاد می‌کند. معمولا شخصیت‌های منفی در کتاب‌ها ضد قهرمان‌‌ها هستند، اما همیشه اینطور نیست.
    • به یاد داشته باشید: شخصیت منفی، شاید از دید یک خواننده، ضدقهرمان و از دید خواننده‌ی دیگر، قهرمان اصلی باشد. صرف‌نظر از نقش‌هایی که آنها بازی می‌کنند، این نوع شخصیت‌ها در موفقیت داستان، مهم هستند.
  3. کشمکش: چالش بزرگی است که یک شخصیت با آن روبه‌رو می‌شود و این کشمکش، معمولا دلیل وجود داستان است.
    • شاید از ماریا، دختر پادشاه، خواسته‌اند تا تصمیم بگیرد که به کریستف کلمب اجازه‌ی استفاده از کشتی‌ها و ملوانان اسپانیایی را برای اکتشافاتش بدهد. ممکن است ماریا در باقی داستان با این مشکل روبه‌رو باشد.
  4. اوج داستان: نقطه‌ای که در آن جدی‌ترین چالش داستان اتفاق می‌افتد و جایی که نفس خواننده در سینه حبس می‌شود.
    • شاید ماریا تصمیم بگیرد به کریستف کلمب اجازه‌ ندهد از پول اسپانیا برای اکتشافاتش استفاده کند و کلمب از ماریا خواهش کند امکان سفر را برای او فراهم کند تا کلمب هم هر کاری که او می‌گوید انجام دهد تا این شانس را از دست ندهد. اینجا جایی است که ماریا باید تصمیم سختی بگیرد، تصمیمی که نتیجه‌ی کل داستان را مشخص می‌کند.
  5. نتیجه: نقطه‌ی اوج داستان را پشت سر گذاشته‌ایم، مشکل حل شده است و دیگر ابهامی وجود ندارد. توجه: اگر می‌خواهید رمان شما دنباله‌دار باشد، حداقل یک یا دو نکته‌ی مبهم باقی بگذارید.
    • برای مثال، ماریا تصمیم می‌گیرد به آرزوهای کلمب احترام بگذارد و به او اجازه‌ی رفتن بدهد و پدرش را قانع کند که خودش هم کلمب را در این سفر همراهی کند. اغلب برای خوانندگان جالب است با پایانی مواجه شوند که انتظارش را نداشته‌اند، پس سعی کنید همیشه پایان داستان‌ شما قابل‌ پیش‌بینی نباشد.
  6. جزئیات: یکی از مهم‌ترین بخش‌هایی است که در نوشتن یک کتاب باید به آن پرداخت. به جای اینکه فقط بگویید: «آسمان آبی بود»، به درجه‌ی رنگ آبی آسمان اشاره کنید. مثلا بگویید: «آسمان به رنگ آبی نیلگون روشن بود». با این جزئيات، سطح گیرایی داستان را بالا می‌برید. اما در این کار زیاده‌روی نکنید. نمونه‌ی استفاده‌ی نادرست از جزئيات را ببینید: «آسمان به رنگ آبی نیلگون روشن بود که جلوه‌ی خاصی به رنگ خاکستری تیره‌ی ماسه‌هایی می‌داد که بسترشان از برخورد موج‌های کف‌آلود و کبودفام آغشته به آهک، مملو از حباب‌های آب بود.»
    • شاخ و برگ دادن بیش از حد گویای این است که شما برای نوشتن داستان، احتمالا خودتان را به آب و آتش می‌زنید. از زبان توصیفی استفاده کنید، اما ماهرانه عمل کنید و در داستان خود، از لحن شاعرانه بجا استفاده کنید.

گام سوم: طرح داستان خود را بنویسید

این کار به منزله‌ی نقطه‌ی آغاز شما در تثبیت داستان خواهد بود. نیازی به نوشتن هیچ چیز خیالی نیست، فقط یک ایده‌ی کلی از داستان بنویسید. در نیمه‌ی کتاب، به طرح اصلی داستان که نوشته‌اید، رجوع کنید. شاید تعجب کنید اگر ببینید برداشت شما از کتاب، در فرایند نوشتن تغییر کرده باشد. می‌توانید کتاب را به گونه‌ای تغییر دهید که با طرح اولیه‌ی داستان مطابقت کند یا می‌توانید طرح اولیه‌ی داستان را پاره کنید و داستان را تا هر کجا که پیش برده‌اید، ادامه دهید. حتی می‌توانید طرح اولیه را با طرح متفاوت کنونی ترکیب کنید. انتخاب با شماست. یادتان باشد این کتاب شما است.

چگونه کتاب بنویسیم 1904949494

گام چهارم: نوشتن را آغاز کنید

این بهترین بخش کار است. اگر با شروع کار مشکل دارید، به سراغ کشمکش داستان بروید و از آنجا شروع کنید. هر زمان نوشتن برایتان عادی شد و احساس راحتی کردید، توصیفات صحنه را به داستان اضافه کنید. احتمال دارد چیزهای زیادی را در داستان تغییر دهید، زیرا بهترین ویژگی نوشتن کتاب این است که می‌توانید به تخیل‌تان پر و بال بدهید. تنها چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که این فرایند باید برای شما لذت‌بخش باشد، در غیر این صورت، شاید کتاب شما عاقبت سر از یک سطل زباله‌ی قدیمی زنگ زده درآورد.

گام پنجم: یادتان باشد از دفتر یادداشت فقط برای برنامه‌ریزی استفاده کنید!

بهترین کار این است که داستان‌تان را تایپ کنید تا بتوانید نسخه‌های متعددی از آن را تهیه کنید، اشتباهات را به راحتی پاک کنید و آن را تحویل ناشران دهید.

روش سوم: چطور کتاب غیرداستانی بنویسیم

گام اول: موضوعی را انتخاب کنید که یا می‌شناسید یا می‌خواهید درباره‌ی آن بدانید

کتاب غیرداستانی شما می‌تواند حاوی اطلاعاتی درباره مکانی باشد که شاید خواننده بخواهد روزی تعطیلاتش را در آنجا بگذراند، یا به طور کلی، اطلاعاتی درباره‌ی یک مکان باشد. می‌تواند درباره‌ی جامعه‌ی امروز، یک رهبر معاصر یا تاریخی، یا درباره‌ی فردی باشد که مورد علاقه‌ی شما است. تنها هشدار در حیطه‌ی کتاب غیرداستانی این است که مطالب آن واقعی باشد. در واقع، کتاب غیرداستانی، محتوایی دارد (اغلب در قالب داستان) که خالق آن، با حسن نیت، مسؤلیت درستی یا صحت وقایع، افراد و اطلاعات ارائه شده در آن را بر عهده می‌گیرد.

گام دوم: تحقیق کنید

هر متخصصی زمانی مبتدی بوده است، اما برای یک متخصص هم، حداقل یک موضوع جدید برای یادگیری وجود دارد. هرگز نمی‌توانید درباره‌ی یک موضوع، بیش از حد بدانید. هر گاه مشکلی دارید یا به بن‌بست رسیده‌اید، یکی از این سه راه را برای حل مشکل انتخاب کنید:

  1. از اینترنت استفاده کنید. به کمک اینترنت، زمان اندکی برای محدود کردن حوزه‌ی تحقیق لازم است، اما اجازه دهید موتورهای جستجوگر به شما در تحقیق، یاری برسانند. فقط مقاله‌های اصلی را دنبال نکنید، مقاله‌های فهرست شده در بخش مرجع را هم در نظر بگیرید. در تالارهای گفتگو (فروم‌های اینترنتی) یا جاهای دیگر، سوالات خود را مطرح کنید تا شاید کسی شما را راهنمایی کند.
  2. کتاب غیرداستانی دیگری را که مرتبط یا درباره‌ی موضوع تحقیق‌تان است، بخوانید. شاید نویسندگان دیگر از زوایای مختلفی به موضوع نگاه کنند و اطلاعاتی داشته باشند که شما از آنها بی‌خبر باشید. شما می‌توانید پیش از قرار دادن اطلاعات به دست آمده در داستان‌، از یک منبع مستقل، صحت آنها را جویا شوید.
  3. از یک متخصص کمک بگیرید. احتمالا درباره‌ی موضوعی که شما از آن می‌نویسید، متخصصی وجود دارد که آن را مثل کف دست بشناسد. دنبال این متخصصان بگردید، برای وقت آنها احترام قائل شوید و از آنها بپرسید که آیا اطلاعات منحصربفرد و جالبی درباره‌ی موضوع شما در دست دارند.
  4. دایره‌المعارف بخوانید. بله. کار کسالت‌باری است، اما یک نفر باید این کار را انجام دهد و آن یک نفر شما هستید که باید تمام اطلاعات لازم را برای کتاب‌تان جمع‌آوری کنید.

گام سوم: به صفحه‌آرایی و ساختار ظاهری کتاب اهمیت بدهید

صفحه‌آرایی شامل اندازه‌ی صفحه، حاشیه، قلم‌های مورد استفاده، پاورقی، عنوان فصل‌ها، تصاویر و غیره می‌شود. کتاب‌هایی که شانس چاپ شدن را از دست می‌دهند، صفحه‌آرایی ضعیفی دارند. برای مثال، مکان‌های خوب برای صید ماهی و سواحل خوب برای تعطیلات را در یک فصل مشترک قرار ندهید. برای اطلاعات بیشتر در این باره می‌توانید با یک صفحه‌آرا، ویراستار یا ناشر مشورت کنید.

گام چهارم: جزئیات توصیفی زیاد و جذابی را به داستان اضافه کنید

هیچکس تمایلی به خواندن کتاب‌های کسل‌کننده ندارد. کتاب‌های خوب با جزئیات و رنگ، آراسته می‌شوند.

روش چهارم: چگونه یک داستان تخیلی بنویسیم

گام اول: تا می‌توانید داستان‌های تخیلی بخوانید

اگر قصد نوشتنِ یک داستان خیالی حماسی را دارید، خواندن داستان‌هایی از این ژانر، ایده‌ی خوبی است. حاصلِ تلاش برای نوشتن در ژانری که هرگز کتابی درباره‌اش نخوانده‌اید، یک اثر پیش‌پاافتاده خواهد شد و بدون‌شک، خوانندگانِ مشتاق این ژانر متوجه فقدان توانایی شما خواهند شد.

  • برخی از نویسندگان مشهورِ ژانر تخیلی عبارتند از: سی. اِس. لوئیس، تی. اِیچ. وایت، فریتس لایبِر، جِی.آر.آر. تالکین، سوزانا کلارک و کِلی لینک.
  • از کتابدارِ کتابخانه‌ یا کتاب‌فروشی محل‌تان بخواهید تا تعدادی رمان تخیلی معروف کلاسیک را برای مبتدیانِ این ژانر به شما معرفی کند.

گام دوم: تصمیم بگیرید داستان شما شامل چه عناصر جادویی خواهد بود

تمام داستان‌های تخیلی شامل عناصر جادویی نمی‌شوند، اما آن داستان‌هایی که این عناصر را در خود دارند، با نظم به قلمروی جادو پا می‌گذارند. جادو به ‌نوعی منطق و روش نیاز دارد و باید برای خوانندگان روشن و غیرمبهم باشد.

  • برای عناصر جادویی به طور کامل برنامه‌‌ریزی کنید. به این بیاندیشید که آیا این عناصر به توضیح یا تفسیر نیاز دارند تا برای خوانندگان منطقی برسند و اینکه این عناصر در دنیای شما چه «قوانین» یا محدودیت‌هایی دارند.
  • اگر داستان شما در یک جامعه‌ی تاریخی اتفاق می‌افتد (یا در یک جامعه‌ی خیالی بر اساس برخی فرهنگ‌های تاریخی واقعی)، حتما درباره‌ی آن جامعه یا فرهنگ تحقیق کنید تا نوشته‌هایتان از صحت و صداقت برخوردار باشد.

گام سوم: خوانندگان خود را در اوایل داستان تور کنید

جلب توجه خواننده از آغاز، برای هر داستانی مهم است، به‌ویژه اگر داستان تخیلی باشد. خوانندگان علاقه‌مند به این ژانر تمایل دارند وقتی که برای خواندن می‌گذارند، ارزشش را داشته باشد، درنتیجه ناکامی در جلب توجه خوانندگان در آغاز داستان ممکن است سبب از دست رفتن علاقه‌ی آنها شود.

  • لازم نیست جذابیت‌های داستان را مثل بمب در ابتدای داستان منفجر کنید. باوجوداین، حداقل باید به نکات هیجان‌انگیز و جالبی که در راه است، اشاره کنید.
  • لازم است به نکات هیجان‌انگیز و جالبی که در ابتدای داستان وعده‌شان را دادید، عمل کنید، پس زیر قولتان نزنید.

گام چهارم: پیش از پدیدار شدن حوادث داستان، شخصیت‌های اصلی خود را معرفی کنید

بسیاری از نویسندگان ژانر تخیلی، داستان‌شان را صحنه‌های نبرد شروع می‌کنند. بااینکه این رویکرد می‌تواند هیجان‌انگیز باشد و برخی از خصوصیات خاصِ شخصیت‌های اصلی را فاش کند، واقعیت این است که خوانندگان متوجه نمی‌شوند آن شخصیت‌ها که هستند یا چرا مرگ آنها (یا پیروزیشان) معنادار است.

  • وجود صحنه‌‌‌ی نبرد در آغاز داستان بد نیست، اما بدانید که ممکن است برای خوانندگان جالب نباشد.
  • اگر تصمیم گرفته‌اید داستان را با یک صحنه‌ی دراماتیک شروع کنید، یک یا دو پاراگراف بعد از آن صحنه فاصله بگیرید تا شخصیت‌ها در ذهن خواننده بنشینند.
  • هنگام معرفی شخصیت‌ها، نام آنها را به کار ببرید. سعی نکنید با به کار بردن «ضمایر» مرموزانه عمل کنید، چون ممکن است خواننده علاقه‌اش را از دست بدهد.

گام پنجم: از میل شدید به نوشتن همه‌ی جزئیات و توضیحات اجتناب کنید

جزئیات روش خوبی برای تقویت و پیشبرد داستان هستند. با این حال، توضیحات بیش از حد می‌تواند با تغییر مسیرها و اطلاعات حاشیه‌ای، روند داستان را با مشکل مواجه کند. اجازه بدهید خیالاتی که در سر دارید با انتخاب مهم‌ترین و به‌جاترین جزئیات برای هر صفحه، جان بگیرند.

  • به‌جای اینکه جزئیات را با صراحت تشریح کنید، به دنبال راه‌هایی باشید تا به صورت نامحسوس از طریق شرح وضعیت، تفکر و دیالوگ، جزئیات را به داستان اضافه کنید تا از تفصیل‌های بی‌مورد داستان بکاهید و جریان داستان را بهتر کنید.
روش پنجم: سماجت به خرج دهید

گام اول: سرسخت باشید

دانش گنج است و تمرین کلید آن است. تمرین کنید تا استاد شوید. دائم بنویسید، فرقی نمی‌کند داستان باشد یا فقط یک فکر یا یک مشاهده. هر چقدر بیشتر بنویسید، نتیجه‌ی بهتری خواهید گرفت. لزومی ندارد نوشته‌های شما بی‌عیب‌و‌نقص باشد. لزومی ندارد آنگونه از آب دربیاید که از اول می‌خواستید. چیزی که اهمیت دارد تمرین مداوم است. برای بررسی سبک و سیاق نوشتن، زمان کافی خواهید داشت.

گام دوم: دائم درباره‌ی داستان، انگیزه‌ها و شخصیت‌ها از خودتان سوال بپرسید

هر چیز و هر کس در رمان شما باید دلیلی برای بودن داشته باشد. اگر می‌گویید برگ درختان سبز است، فصل بهار یا تابستان را به خواننده القا می‌کنید. اگر می‌گویید فلان شخصیت سه روز ریش صورتش را اصلاح نکرده است، برداشت خواننده این است که شاید اجباری در کار است (یا شاید او بازیگر است). هر شخصیتی در داستان برای آنچه انجام می‌دهد، انگیزه دارد، بنابراین هنگام نوشتن از «آنها» سوال بپرسید: «چرا می‌خوای سوار اون هواپیما بشی و اون (مرد) رو تو مراکش تنها بذاری؟»

گام سوم: در مواقعی، از کار فاصله بگیرید تا دورنمایی از داستان به دست آورید

نوشتن با فاصله گرفتن‌های موقت بهتر می‌شود. هنگام بازگشت، اغلب بهتر می‌توانید اشکال کارتان را تشخیص دهید، در حالی که این تشخیص هنگام نوشتن، کار دشوارتری است. پس از اتمام یک فصل، یک هفته آن را کنار بگذارید و با یک نگاه تازه، دوباره به آن بازگردید.

  • اگر دچار «انجماد نوشتن» شده‌اید (حالتی که در آن قادر نیستید به چیزی که می‌خواهید بنویسید یا چگونگی ادامه‌ی آن، فکر کنید)، چند روز یا بیشتر دست از نوشتن بردارید و برای آرام کردن افکارتان به موسیقی‌های ملایم و آرام‌بخش گوش دهید.

گام چهارم: از نظرات دیگران استفاده کنید

اجازه دهید دیگران دست‌نوشت کتاب شما را بخوانند. با این کار می‌توانید نظرات باارزشی را از آنها دریافت کنید و حتی شاید این کار در ادامه‌ی نوشتن هم به شما کمک کند.

گام پنجم: نوشته‌های بد را دور بیندازید

تعجبی ندارد که نوشته‌های بسیاری، خوب از کار در نیایند. از حذف شخصیت‌ها، طرح داستان و هر چیز دیگری از کتاب که مؤثر واقع نمی‌شود، نترسید. همچنین، از افزودن عناصر و شخصیت‌های جدید که رخنه‌ها را پر می‌کنند و به نوشته‌ی شما معنا می‌بخشند، نترسید. در مورد موضوعات غیرداستانی، هرگز از یافتن حقایق بیشتر برای پشتیبانی از گفته‌هایتان نترسید!

گام ششم: یادتان باشد بسیاری از نویسندگان پیش از یافتن ایده‌‌های ناب، پیش‌نویس‌های زیادی را روانه‌ی سطل آشغال کرده‌اند

ورونیکا راث، نویسنده‌ی رمان سه‌گانه‌ی «سنت‌شکن» را در نظر بگیرید. او در وبلاگ خودش می‌گوید وقتی در کالج درس می‌خواند حداقل ۴۸ بار برای یافتن ایده‌ی این کتاب تلاش کرد.

گام هفتم: از دانسته‌هایتان بنویسید

اگر به این گفته‌ی قدیمی عمل کنید، یا نتیجه می‌گیرید یا نتیجه نمی‌گیرید. خوب است که پیش از نوشتن نیاز نداشته باشید یک دنیا تحقیق کنید، اما اندکی تحقیق ضرر ندارد. به‌ علاوه، تمرین خوبی است. نوشتن درباره‌ی موضوعات جدید می‌تواند افق دید شما به روی ایده‌های جدید را باز کند.

گام هشتم: سماجت به خرج دهید

سعی کنید همیشه ایده‌های تازه از ذهن‌تان تراوش کند تا بهانه‌ای برای ننوشتن نداشته باشید. لازم نیست همه چیز داستان سر جای خودش باشد، همین که خواننده را راضی کند، کافی است. اگر از نوشتن خسته شدید، به خودتان زمان بدهید تا با دنیای بیرون تماس برقرار کنید، درست جایی که زادگاه ایده‌های جدید است، یا نویسندگی آزاد (نوشتن بدون توجه به املا، دستور زبان، ویرایش یا موضوع) را تجربه کنید و فقط و فقط بنویسید، حتی اگر به نظرتان بد بیاید.

نوشتن دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما ممکن است از این برچسب ها و خصوصیات HTML استفاده کنید:

<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>