معرفی کتاب مدرسه افسانه ای؛ جایی برای خوب ها و بدها (جلد سوم، ملکه تاریکی):
کتاب مدرسه افسانه ای؛ جایی برای خوب ها و بدها (جلد سوم، ملکه تاریکی) :
سومین جلد از مجموعه کتاب مدرسۀ افسانه ای است که سومان چینانی آن را برای مخاطبان نوجوانش در سراسر دنیا به یادگار گذاشته است. داستانی که قلبها و ذهن مخاطبانش را تا ساعتها درگیر خود میکند.
درباره کتاب مدرسه افسانه ای؛ جایی برای خوب ها و بدها (جلد سوم، ملکه تاریکی):
داستان جلد سوم مجموعه کتاب مدرسۀ افسانهای ادامهدهندۀ داستان ۲ جلد پیشین این مجموعه است. جایی که سوفی و آگاتا هنوز ماجراهایی را باید پشت سر بگذارند تا بتوانند با یک پایان خوش داستانشان را به اتمام برسانند.
سوفی و آگاتا باید با گذشته و حال بجنگند تا بتوانند بهترین پایان را برای داستان خود به ارمغان بیاورند. وقتی آگاتا و تدروس به گاوالدون رفتند و سوفی در کنار مدیر جوان مدرسه ماند، همه فکر میکردند که داستان این ۲ به پایان رسیده است. هر دو در تلاش بودند تا به زندگی جدیدشان عادت کنند، ولی قصهنویس خیالات دیگری را برایشان دارد. این بار اما کتاب مدرسهٔ افسانهای ۳؛ ملکه تاریکی اثر سومان چینانی، قرار نیست متمرکز بر ۲ قهرمان داستان باشد. در ادامهٔ داستان و در نبود آگاتا، بدها قدرت مطلق مدرسه شدهاند. آنها قرار است دنیای خوبیها را از بین ببرند. سوفی هم قرار است ملکهٔ دنیای جدید و تاریک آنها باشد. در این بین فقط تدروس و آگاتا میتوانند جلوی این اتفاق را بگیرند. اما آیا موفق خواهند شد؟…
خواندن کتاب مدرسه افسانه ای؛ جایی برای خوب ها و بدها (جلد سوم، ملکه تاریکی):
(اگر ۲ جلد قبلی این مجموعه کتاب را خواندهاید، پیشنهاد میکنیم این کتاب را نیز مطالعه کنید و با ادامهٔ داستان آن شگفتزده شوید.)
بخشی از کتاب مدرسه افسانه ای؛ جایی برای خوب ها و بدها (جلد سوم، ملکه تاریکی):
«مدیرمدرسه او را در برج تنها گذاشت و پنجرهها را قفل کرد تا نتواند فرار کند. هر روز ساعت ده صبح برمیگشت و درخواستش را تکرار میکرد. هر بار هم یک لباس جدید میپوشید. برای سوفی هدیه هم میبرد. از پیراهنهای جواهردوزی شده گرفته تا دستهگلهای زیبا، عطرهای خوشبو و صابون و کرمهای مختلف. او همیشه آرزوهای سوفی را پیشبینی میکرد، اما هر بار سوفی درخواستش را رد میکرد و او هم با ناراحتی ترکش میکرد. سوفی هم تک و تنها در اتاق میماند. تنها همراهانش کتابها بودند و شنل و ماسک قدیمی مدیر مدرسه که به چوبلباسی آویزان بود. هر زمان که گرسنه میشد، غذاهای دلخواهش جلوس رویش ظاهر میشدند. شبها هم یک تختخواب زیبا با ملحفههای سرخ و مخملی در اتاق ظاهر میشد. روزها به همین منوال گذشتند…»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.