این دنیا در واقع بدون آینده است. زمان خطی ست که در حال حاضر متوقف می شود، چه در حقیقت و چه در رویا. در این دنیا هیچکس نمی تواند آینده را مجسم کند. در دنیای بدون آینده، هر جدایی از دوست، مرگ است. هر تنهایی، برای همیشه است، هر خنده، آخرین خنده است. در دنیای بدون آینده، هیچ چیز آنسوی حال نیست و مردم چنان به حال می چسبند گویی بالای دره ای، روی صخره ای باشند…
…
کسی نمی تواند آینده را مجسم کند، نمی تواند نتیجه اعمالش را تصور کند. خیلی ها لاقید می شوند. تمام روز را در رختخواب بیدار می مانند ولی می ترسند لباس بپوشند. قهوه می خورند و عکس نگاه می کنند. برخی دیگر صبح از تختشان بیرون می پرند، بدون اینکه نگران باشند که هر عملی بسوی نیستی می رود و اینکه نمی توانند زندگی شان را برنامه ریزی کنند. لحظه به لحظه زندگی می کنند وهر لحظه سرشار است. کسان دیگری، گذشته را به جای آینده می گذارند. هر خاطره، هر عمل، هر علت و معلولی را بررسی می کنند و مجذوب این هستند که چگونه ماجراها آنها را به این لحظه کشاند و آخرین لحظه ی دنیا آخر این خطی ست که نامش زمان است…
…
در دنیای بدون آینده، هر لحظه، آخر دنیاست…
…
در دنیایی که آینده از قبل تعیین شده باشد، زندگی یک ردیف بی پایان از اتاق هایی ست که هر لحظه یکی از آنها روشن می شود. بعدی تاریک ولی از قبل آماده است. ما از یکی به دیگری می رویم، نگاهی به آن که روشن است و زمان حال را را نشان می دهد می اندازیم و راهمان را ادامه می دهیم. اتاق هایی را که جلویمان قرار دارند نمی شناسیم ولی می دانیم که نمی توانیم عوضشان کنیم. ما تماشاگر زندگی مان هستیم…
…
در دنیایی که آینده از قبل تعیین شده است، خوب و بد نمی توانند وجود داشته باشند. برای خوبی و بدی باید آزادی انتخاب داشت ولی اگر هر عملی از قبل تعیین شده است، آزادی انتخاب نمی تواند وجود داشته باشد. در چنین دنیایی، هیچکس مسئول نیست. اتاق ها قبل آماده شده اند…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.