آقای ب . ل.د. اسمیت
آقا !شما هرگز جوابی به سوالات من نمی دهید .کوچکترین علاقهای به کارهای من نشان نمی دهید، به نظرم شما سنگدل ترین همه ی اعانه دهندگان هستید،و علت اینکه تعلیم و تربیت مرات تقبل کرده اید ،نه برای این است که یک ذره هم مرا دوست می دارید ،بلکه آنچه می کنید به منزله ی انجام وظیفه است.
من کوچکترین چیزی راجع به شما نمی دانم حتی اسم شما را هم نمی دانم.چطور انسان دست و دلش پیش میرود که به یک 《چیز》نامه بنویسید، یقین دارم که شما نامه های مرا بدون این که حتی بدان نگاه کنید به سبد می اندازید .از امروز به بعد من فقط و فقط راجع به دروسم می نویسم و بس…امتحانات تجدیدی من در هندسه و لاتین هفته ی گذشته برگزار شد و در دو قبول شدم.
(ارادتمند حقیقی شما_ جروشات ابوت):
آقای عزیزی که یتیم ها را به دانشکده میفرستید؛ دیروز مسافرت من با قطار ۴ ساعت طول کشید ، من در احساسات عجیبی غوطه ور بودم برای اینکه در عمرم قطار ننشسته بودم .دانشکده محیط بزرگی و مرا خیره کرده به طوری که هرگاه از اتاقم خارج میشوم فکر میکنم گم شده ام و فوراً به اتاقم برمیگردم. وقتی که کمی از این گیجی بیرون آمده از وضعیت اینجا مفصل خواهم نوشت….
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.