او را رها کرده بودند. مرد زخمی وقتی متوجه شد که دید پسر بالای سرش ایستاده و سرش را پایین انداخته و نمی خواهد به او نگاه کند.
پسر چند روز با مرد کلاه گرگی بحث کرده بود .جدی جدی چند روز گذشته بود ؟مرد زخمی از درد به خود می پیچید و مطمئن نبود که مکالماتی را که شنیده است واقعی هستند یا تنها هذیانات ذهن او بوده است.
به صخره های سخت و بلند بالای دشت نگاه کرد .کاج خارقالعادهای درست در شکاف صخره رشد کرده بود به آن خیره شده بود. اما دقت نکرده بود که شاخه و برگ ها و تنه آن مانند صلیب است حالا دیگر پذیرفته بود که در آن دشت و در کنار چشمه خواهد مرد.
مرد زخمی احساس کنار گذاشتن از صحنه ای را داشت که در آن به عنوان نقش اصلی بازی میکرده است .نمیدانست در آن حالت چه باید بکند .مرد کلاه گرگی با خودش فکر کرد که اگر بماند و شکارچیان از نهر بالا بیایند ،تمام آنها را خواهند کشت و با خود گفت :《به خاطر این بمیرم ؟….این که بالاخره میمیرد.》…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “از گور برگشته” لغو پاسخ
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.