نویسندهی کانادایی محبوب و موفق، 《شاری لاپنا》 هر بار که زمان کافی در اختیار داشته باشد، از خانهاش در «تورنتو» به خانهای روستایی در شمال «کوبورگ» واقع در «اُنتاریو» می رود—خانهای ویکتوریایی که او و همسرش آن را بازسازی کردهاند. قبل از این که آن ها این مِلک صد هکتاری را بخرند، خانه به متروکهای پر از راکون تبدیل شده بود. «لاپنا» اما بلافاصله عاشق محیط روستایی و آرامشبخش این منطقه شد. تقریبا همه چیز در این خانه به مرمت و نوسازی نیاز داشت، از دیوارها و قاب پنجره ها گرفته تا سیمکشی، سقف و گرمایش.
او اما بیش از هر چیز به اتاق خدمتکار در این خانه علاقهمند شد که راه ورود به آن، پلکانی در انتهای آشپزخانه بود. «لاپنا» همین اتاق را به عنوان محلی برای نوشتن داستان هایش برگزید. او در این مورد بیان می کند: «کاملا حال و هوای «آگاتا کریستی» را دارد. می توانید از پلکان اصلی بالا بروید. می توانید از پلکان پشتی استفاده کنید و مخفیانه در اطراف پرسه بزنید. اینجا جایی عالی برای داشتنِ یکی از آن بعد از ظهرهای مختص به نوشتن معمای قتل است.»
حتی می توانیم این خانه را به عنوان محلِ رقم خوردنِ رمان بعدی «لاپنا» تصور کنیم (البته احتمالا به چند همسایهی حیلهگر نیز نیاز داشته باشیم تا اوضاع را پیچیده کنند). «شاری لاپنا» با نخستین داستان «تریلرِ» خود در سال 2016، کتاب «زن همسایه » به شهرت ادبی دست یافت. این کتاب در همان سال به پرفروشترین رمان کانادایی و همینطور به پدیدهای در سطح ادبیات جهان تبدیل شد.
«مارکو» بالاخره خودش را پیدا می کند. «آنه» صدای او را می شنود که دارد به سرعت در طبقهی دوم راه می رود. «مارکو» دستشویی و حمام بالای راهپله را چک می کند، بعد از کنار «آنه» رد می شود و به اتاق آخر سر می زند؛ اتاقی که آن را به دفتر کار تبدیل کردهاند. «آنه» تعجب می کند که چرا «مارکو» دارد خانه را جستوجو می کند. انگار بخشی از ذهن «آنه» جدا شده و دارد منطقی فکر می کند. نوزادِ آن ها به تنهایی قادر به حرکت نیست؛ بنابراین نمی تواند در حمام یا اتاق کار باشد. کسی بچهی آن ها را برده است.—از کتاب «زوج همسایه»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.