حراج!

کوه پنجم

نویسنده:پائلو کوئیلو

مترجم :مینا امیری

ناشر :نیک فرجام

نوع جلد: شومیز

نوبت چاپ: اول 1399

تعداد صفحات: 198

وزن:200g

موضوع: رمان/داستان های _برزیلی قرن 20 م

Original price was: 98,000 تومان.Current price is: 32,000 تومان.

در انبار موجود نمی باشد

درباره نویسنده

کتاب کوه پنجمکوه پنجم اثر پائولوکوئیلو

پائولو کوئیلو یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان در عصر ماست .کتاب‌هایش به بیش از ۸۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده و تاکنون بیش از ۱۴۵ میلیون نسخه از کتاب‌هایش در ۸۰ کشور جهان به فروش رسیده است …

ایلیا گفت:《 من به خداوند خدمت کرده ام که اکنون مرا در دست دشمنان خود رها کرده است》.

 کاهن پاسخ داد : 《خداوند، خداوند است.》 ایلیا جواب داد: به موسی نگفت که من خوب و یا بد. فقط خیلی ساده گفت من هستم.《 او همه ی آن چیزی است که در زیر آسمان وجود دارد  برق درخشانی است که خانه را می‌سوزاند و دست انسان است که خانه را دوباره می سازد .》

حرف زدن تنها راه دور کردن ترس بود هر لحظه ممکن بود. سربازان در اسطبل را باز کنند و آن دو را در آنجا پیدا کنند و آنها مجبور شوند یکی از این دو راه را انتخاب نمایند.پرستش بعل خدای فینیقی ها و یا اعدام..

شاید کاهن می توانست از دین خود خارج شود و به دین آنها در آید و از مرگ حتمی نجات پیدا کند، اما برای ایلیا هیچ انتخابی وجود نداشت. همه چیز به خاطر اشتباه خودش اتفاق افتاده بود و ایزابل تحت هر شرایطی خواستار مرگ او بود.

ایلیا گفت:《 یکی از فرشتگان خداوند را مجبور کرد تا با شاه اهب سخن بگویم و به او اخطار دهم تا زمانی که آنها بعل  را می پرستند در اسرائیل باران نخواهد بارید》.

ایلیا بعد از کمی مکث دوباره ادامه داد:《 اما خداوند بسیار آرام عمل می‌کند، زمانی که خشک سالی تازه آغاز شده بود، شاهدخت ایزابل همه ی کسانی را که به خداوند وفادار مانده بودند نابود کرد》.

کاهن چیزی نگفت .در این فکر بود که به بعل ایمان آورد یا در راه خداوند کشته شود.

ایلیا ادامه داد:《خداوند کیست؟ آیا او است که شمشیر سرباز را نگه می‌دارد. شمشیری که برای کشتن دیگران از نیام بیرون کشیده شده؟ کسانی که نخواسته اند به ایمان پدران خود خیانت کنند ؟آیا او که شاهدختی را بر تخت سلطنت سرزمین ما نشان داده است تا این همه بدبختی نصیب نسل ما شود؟ آیا خداوند مومنان،  بی گناهان و کسانی که از قوانین موسی پیروی می‌کنند را میکشد》

کاهن تصمیمش را گرفت .او ترجیح می‌داد کشته شود .پس شروع کرد به خندیدن ،زیرا دیگر تصور مرگ او را نمی ترساند. رو کرد به پیامبر جوانی که در کنارش نشسته بود، و سعی کرد او را آرام کند و گفت :《اکنون که به تصمیم خداوند شک داری از خودش بپرس! من سرنوشتم را پذیرفته ام.》¿

؟

 

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کوه پنجم”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *